سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پایگاه مقاومت شهدا
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 35
کل بازدید : 29591
کل یادداشتها ها : 182

نوشته شده در تاریخ 90/3/19 ساعت 1:2 ع توسط جواد قاسم آبادی


ماهیت رابطه غرب با شرق 
تعامل و رابطه میان غرب و شرق ، رابطه عادلانه و برابر، میان دو همسایه و یا دو حوزه جغرافیایى نیست . بلکه رابطه میان دو طرفى مى باشد که یکى درصدد نابودى دیگرى و اشغال خانه وکاشانه او و سلب حق او در بهره مندى از مواهب حیات و زندگى و عمل براساس سنت ها و ملاکهاى پذیرفته شده خودش مى باشد.
رفتار و معامله غرب با شرق ، چنین است و این در نوع خود پدیده اى جدید است . چنین مناسباتى در گذشته تاریخ ، میان غرب و شرق وجود نداشته است ،در دوران باستان و گذشته هاى دور، اگر مظهر شرق را تمدن ایران و مظهر غرب را تمدن یونان و روم بدانیم ، میان ایران و یونان و بین ایران و روم ، جز در مقطع ظهور امپراطورى یونان و لشگرکشى ها و زیاده خواهى هاى اسکندر مقدونى که به نابودى امپراطورى یونان نیز منجر شد، وضعیت متعادلى برقرار بوده است . پس از آن در دوره شکوفائى تمدن اسلامى و در طول قریب به هفتصد سال ، تمدن غرب همواره از نظر فرهنگى و تمدنى تحت تاءثیر شرق بخصوص فرهنگ و تمدن اسلامى قرار داشته است . زیرا در غرب پس از فروپاشى روم ، جریان تمدن رو به افول گذارد. این موضوع را مى توان ، به راحتى با مراجعه به کتب تاریخ تمدن که توسط خود غربیها نگاشته شده است ، دریافت . در طول پانصد سال ، در مغرب زمین از مدنیت خبرى نبود و بربریت محض برآن حاکم بود و در مدت هفتصد سال (تا رنسانس ) فرهنگ و اندیشه و تمدن اسلامى ، حرف اول را در جهان مى زد و غرب تحت تاءثیر تمدن درخشان دینى و اسلامى مشرق زمین بود. امّا پس از رنسانس و در چهار یا پنج قرن اخیر، معادله عوض شد، روند جدیدى در غرب آغاز گردید، اروپا به بازسازى خویش ‍ پرداخت و با اتکاء به عواملى چند، به بزرگترین قدرت جهان تبدیل شد و با تسلط بر آب راههاى دریائى و به اعتبار ثروت سرشار و قدرت ناشى از فن آورى و برترى نظامى خود، بر بسیارى از مناطق جهان دست اندازى کرد . در طول این مدت ، غرب توانست بر بخش ها و مناطق مختلف جهان نفوذ کرده و سلطه فرهنگى ، سیاسى ، اقتصادى ونظامى خود را تحمیل کند و اغراق نیست اگر بگوئیم تنها منطقه اى که توانست در دهه هاى پایانى قرن بیستم ، از سلطه سیاسى غرب خارج شده و در مقابل تمامى فشارهاى او براى اعاده سلطه از دست رفته ، مقاومت کند، ایران است !
پس بجز جمهورى اسلامى ایران سایر مناطق دنیا گرفتار نفوذ و سلطه غرب هستند، حتى کشورى مثل چین که سالها تحت نفوذ استعمار انگلیس بود و با یک انقلاب مارکسیستى به کشورى کمونیستى مبدل شد، مقهور فرهنگ غرب مى باشد و بیش از پنجاه سال است که زیر نفوذ فرهنگ غرب قراردارد بعلاوه که
(کمونیسم )نیز خود از آثار و محصولات فرهنگ و تمدن جدید غرب است . کمونیسم ، یک پدیده کاملا غربى مى باشد.
پایه گذاران و نظریه پردازان مکتب کمونیسم چون مارکس و انگلس خود غربى و یاتربیت شده تمدن مادّى غرب مى باشند. پس اگر بگوییم ، چین و شوروى سابق و اساسا بلوک شرق نیز با وجود آن وسعت و گستردگى ، نمادى از سلطه فرهنگ غرب بودند، گزاف نگفته ایم .
تنها نقطه اى در عالم که با بیش از یکصد سال مبارزه سخت و طاقت فرسا توانست در نهایت ، از قید سلطه غرب رها گردد و نظام جدیدى را بر مبناى باورهاى دینى وسنتى و بومى خود بنیان نهد
(جمهورى اسلامى ایران ) است و این ، راز همه دشمنى هاوکینه ورزى هاى غرب با ماست !
آنچه امروز درخصوص برقرارى روابط بین ایران و آمریکا از سوى غرب مطرح مى شود و متاءسفانه برخى مطبوعات و جریانهاى سیاسى داخلى بدان دامن مى زنند ، یک امر تاکتیکى یاموضوع سیاسى معمولى نیست . این ساده اندیشى و سطحى نگرى است که تصور شود، تلاش امریکا براى مذاکره و برقرارى رابطه با ایران صرفا جنبه سیاسى و احیانا"اقتصادى دارد بلکه صرفا پوششى براى هدف شیطانى آمریکا مى باشد که به عنوان رهبر غرب و سردمدار نظم نوین جهانى ، قصد دارد ایران ، مرکز مقاومت و کانون مخالفت علیه زیاده طلبى هاى خود را سرکوب یا تسلیم نماید و از آنجا که از طرق مسلحانه و روشهاى زورمدارانه تاکنون نتوانسته است به هدف خود برسد، به اقدامات سیاسى و روشهاى روانى و تبلیغاتى متوسل گردیده است تا با
(تغییراز درون ) و با استفاده از روش (استحاله فرهنگى ) ملت ایران را به تسلیم وادار کند و این وصله ناچسب را از پیکره (نظم نوین جهانى ) خود ساخته ، حذف کند!
پس از فروپاشى شوروى ،استراتژى
(نظم نوین جهانى ) مبناى عمل آمریکا قرار گرفت . براساس این راهبرد ،اداره جهان باید بر مبناى خواست و اراده آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان !و تحت حاکمیت او صورت گیرد.
اجراى این استراتژى در عمل با یک چالش بزرگ روبرو گردید و آن ظهور و وجود انقلاب اسلامى است . زیرا انقلاب اسلامى و روند و اهداف آن ، در تعارض کامل با نظم آمریکایى و حاکمیت نظام سرمایه دارى و جهانى شدن
(3) به شیوه آمریکائى و مبتنى بر سلطه آمریکا مى باشد. رفتار غرب با ما، بر این پایه خصومت آمیز پى ریزى شد و درنتیجه ، برخورد جمهورى اسلامى ایران نیز با سیاستهاى سلطه طلبانه غرب و بویژه آمریکا که براى تحقّق حاکمیت مطلق خود بر عالم ، به دنبال حذف جمهورى اسلامى ایران از جغرافیاى سیاسى جهان است ، داراى فرایندى خصومت آمیز گردید.
ناگفته پیداست که جمهورى اسلامى ایران با مردم غرب و اتباع کشورهاى غربى ، دشمنى و خصومت ندارد. مخالفت و درگیرى جمهورى اسلامى با آن جریانى است که مى خواهد تمام فرهنگها و تمدنها را از میان بردارد یا در هاضمه خود هضم کند و هیچ ارزش و اصالتى براى دیگران قائل نیست . انقلاب اسلامى با خوى استکبارى و رفتار سلطه طلبانه غرب مبارزه مى کند و این از اصولى ترین آرمانهاى آن بوده و هست . بسیار سطحى نگرى است اگر تصور شودکه انقلاب اسلامى منحصر به چارچوب مرزهاى جغرافیائى ایران بوده و حضرت امام (ره ) و ملت ایران ، صرفا براى سرنگونى رژیم وابسته شاه قیام کردند! در حالیکه ، سقوط سلطنت پهلوى را باید نقطه عزیمت و سرآغاز حرکتى دانست ، که مى رود تا به حاکمیت نظام سلطه جهانى پایان دهد. نبرد اصلى ما با راءس فتنه اى است که بهترین عنوان براى آن ،
(استکبار جهانى ) است . استکبار یعنى حالت ، رفتار و خصلت نیرویى که به دنبال حاکمیت و سلطه بر دیگران مى باشد و سلطه گرى و بزرگى گرى ویژگى ذاتى آن مى باشد.
غرب ، پس از قریب پانصد سال تلاش براى غلبه بر جهان ، توانسته است بسیارى از کشورهاى جهان را زیر سلطه و سیطره فرهنگى ، سیاسى ، اقتصادى و نظامى خود در آورد و یا آنها را به تسلیم و سکوت وادارد وایران تنها پایگاهى است که در مقابل زورگوئى هاو باج خواهى هاى او ایستادگى مى کند. ازسوى دیگر اختلاف ما با غرب بر سر بنیادها و مبانى اصلى است . جمهورى اسلامى یک نظام دینى است و در پى آن است که عنصر دین و معنویت را که غرب سالیان سال است که بدان پشت کرده واز او فاصله گرفته است ، به متن زندگى مردم و حیات اجتماعى انسانها برگرداند. در نتیجه ، غرب نمى تواند وجود یک این چنین نظامى را در حساس ترین نقطه جهان تحمل کند. زیرا مبناى فکرى و رفتارى غرب ،
(سکولاریسم )(4) و مخالفت با نگاه الهى به زندگى ، جامعه و حکومت است و تلاش مى کند جهان را بر این مبنا اداره کند. طبیعى است که وجود یک حکومت دینى پیشرفته و یک جامعه دین سالار پیشرو، با اصول فرهنگى و مبانى نظام سلطه غرب ، تعارض دارد.
خلاصه کلام آن که : دشمنى غرب با ما یک دشمنى اساسى وآشتى ناپذیر است ، بهمین دلیل باید این نیروى مهاجم و سرکوبگر را شناخته و با هویت تاریخى ، مبانى فکرى و فرهنگى وکیفیت تعامل او با خودمان در گذشته و حال آشنا شویم . عدم شناخت این نیرو، ما را دچار همان سرنوشتى خواهد کرد که پیشینیان ما شدند.نخبگان گذشته ما غرب و ماهیت هجوم بنیان برانداز آنرا نشناختند و از این رو خطر آنرا جدى قلمداد نکردند وبه برخوردهاى قشرى و سطحى اکتفا کردند و یا گرفتار ظواهر فریبنده آن شده و تسلیم گردیدند و براى حل مشکلات کشور نسخه هاى غربى پیچیدند.
مشروطیت حاصل چنین رویکردى بود. در مشروطیت ، ملّت ایران تا مرز پیروزى و استقرار نظامى مطلوب پیش رفت ،امّا نفوذ عناصر استحاله شده و روشنفکران غرب زده و عدم شناخت واقعى غرب توسط نیروهاى مذهبى و انقلابى ، موجب گردید که نسخه اى براى ملت ما بپیچیند که شکل سطحى وبى مایه از همان چیزى بود که در لندن و پاریس عمل مى شد. در نتیجه ، انقلابى که ثمره خون هزاران شهید از مردم مسلمان و تلاش مراجع و بزرگان دین بود، به دامان غرب سقوط کرد و از درون آن ، حکومتى استبدادى و وابسته به غرب ، پدیدار شد.
راه مبارزه با غرب زدگى و حفظ هویت و فرهنگ ملى ، حرکت به سوى فرهنگ واقعى اسلامى و تحکیم و تعمیق تمدنى است که به نام خدا و براساس جهان بینى و رفتار اسلامى شکل گرفته است . براى این منظور لازم است غرب ، این نیروى معارض و مهاجم فرهنگ و تمدن اسلامى خودمان را به خوبى بشناسیم .



نص و...   





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ